اديان جديد، جنبشهاى نوپديد دينى، اديان بديل يا اديان دوران جديد همگى واژگانى هستند كه از پديده جديدى در جهان معاصر خبر مىدهند و پژوهشهاى گوناگونى را در حوزههاى مختلف علوم از جمله جامعهشناسى، دينشناسى، روانشناسى و جرمشناسى به خود اختصاص دادهاند . مراكز و نهادهاى گوناگونى در بررسى اين مساله شكل گرفته و شخصيتهاى معروف و پرتلاشى در اين عرصه پژوهشى پاى نهادهاند . به لحاظ منابع و نوشتهها نيز كتابخانهها و كتابفروشىها از كتابهاى مربوط به اين پديده پرشدهاند و در حوزه اطلاعرسانى و ابزار مرتبط با آن مانند اينترنت، صرفنظر از سايتهايى كه اختصاصا به اين مهم پرداختهاند، در اغلب دپارتمانهاى دينپژوهى مستقل، يا مرتبط با دانشگاههاى معتبر دنيا بخشى تحت همين عنوان ايجاد شده است كه در آن، علاوه بر معرفى منابع تحقيق و محققان اين حوزه به دلمشغولىهاى تحقيقى ارباب قلم در اين حوزه پرداختهاند و براى تكميل فرايند اطلاعرسانى خويش و نيز در دسترسقراردادن منابع و مآخذ، نشانى سايتهاى اختصاصى اديان و جنبشهاى نوپديد را در خود جاى داده، به معرفى ديگر مراكزى كه در اين زمينه به پژوهش اشتغال دارند، پرداختهاند.
مطالب اين حوزه نيز داراى تنوع بسيارى است . برخى را كسانى نگاشتهاند كه داراى نگاهى جانبدارانه به موجوديت اين اديان بودند و در لابلاى كلمات آنها نوعى دفاع مطلق ديده مىشود . برعكس، بخشى از مطالب از سوى مخالفان و گاه ارباب دينهاى سنتى بر ضد اين حركتها نوشته شدهاند كه البته هر دو مجموعه در جاى خود حاوى نكات ارزشمندى هستند كه در بررسى اين موضوع بايد از تمامى آنها سود جست، و در نهايت گروه سومى هستند كه نگاهى پديدار شناختى دارند و در كاوشهاى خويش در پى مبانى، اصول، خاستگاه و چرايى اين پديده هستند.
در اين ميان، برخى به طرح مباحث نظرى و كليات مىپردازند و اصولا جنبه معرفتشناختى دارند و برخى در حوزه مطالعات موردى (1) وارد شدهاند . برخى به زندگىنامه تحليلى بنيانگذاران جنبشهاى نوپديد پرداختهاند; و برخى ديگر با نگاهى جامعهشناختى به آسيبشناسى اين پديده و رهآورد و برآيند آن توجه كرده، تحليلى جامعه شناختى و گاه روانشناسانه از زيرمجموعه اين پديده و افرادى كه به آنها مىپيوندند ارائه مىكنند . مقاله حاضر كه تركيبى از دو نوشتار به قلم دو تن از استادان و محققان اين حوزه است، در عين اختصار، داراى مطالب و اطلاعات ارزشمندى است كه مىتواند در به دست دادن نگاهى اجمالى و كلى به اين پديده براى خوانندگان مفيد افتد.
شايد خوانندگان ارجمند ارائه تعريفى جامع و مانع از اديان جديد را انتظار داشته باشند، اما نظر به نگاههاى مختلف در تعريف اديان جديد كه عبارتاند از تعريفهاى الهيون، جامعهشناسان دين، تاريخشناسان اديان، روانشناسان دين و دينپژوهان در اين نوشتار كوتاه به آنچه در لابلاى اين دو مقاله ترجمه شده ذيل است اكتفا مىشود و اگر ابهامى در تعريف موضوع باشد در مقالات آتى كه به تعريف اديان جديد اختصاص خواهد داشت، زدوده خواهد شد.
درباره مقاله دكتر گاردون ملتون ذكر اين نكته لازم است كه سير تاريخى مطالعه اديان جديد يا جنبشهاى نوپديد دينى در اين نوشتار به خوبى بيان شده است; به خصوص كه نويسنده در اين زمينه از شخصيتهاى اصلى به حساب مىآيد و همين بر غنا و اعتماد به آنچه نوشته، مىافزايد . كتابشناسى انتهاى مقاله براى تحقيقات و كسب اطلاعات بيشتر بسيار مفيد خواهد بود.
بىترديد، در اين ترجمه نارسايىهايى وجود دارد كه از جمله بايد به اسامى فارسى جنبشها اشاره نمايم . اميد مىرود در ادامه راه با كسب نظرها و پيشنهادهاى اساتيد و خوانندگان ارجمند به نامهاى معيار و ثابتى دستيابيم . به هر حال، نوبودن موضوع و كاستىهاى موجود در برخى آثار ترجمهشده در اين زمينه كه در بعضى از كتابهايى كه به تمامى اديان دنيا مىپردازند، ارائه شدهاند، روند تحقيق در زمينه اديان جديد را با دشوارى مواجه مىسازد كه با اميد به رفع ابهامات، برآيندى بهتر را پيشبينى مىكنيم. (درآمدى بر جنبشهاى نوپديد دينى/ الين باركر2)
جنبشهاى نوپديد دينى چه هستند؟
«اديان بديل» (4) ، «مذاهب» (5) يا «فرقهها» (6) همگى اصطلاحات و تعاريفى فنى در حوزه علوم اجتماعى هستند. در اين نوشتار مقصود از اينها گروههايى هستند كه از زمان جنگ جهانى دوم در شكل كنونىشان ظاهر شدند و از آن جهت نيز دينى محسوب مىشوند كه به برخى پرسشهاى غايىاى پاسخ مىدهند كه اديان اصيل در پى پاسخگويى به آنها هستند. پرسشهايى چون; آيا خدايى هست؟ هدف زندگى چيست؟ بعد از مرگ چه بر ما مىرود؟ اين تعريف شامل اديان «الحادى» و فلسفههايى نظير اشكال گوناگون بوديسم و بخشى از نهضتبالقوه بشرى (7) است كه به هوادارانش تعليم مىدهد تا خدا را «در درون خويش» بجويند . انديشمندان و محققان در پى آنند تا از اصطلاحات و اسامى خنثى و بىطرف درباره اين گروهها نظير نهضتهاى نوپديد دينى، MRMS ، اقليتها يا اديان بديل استفاده كنند، ولى رسانهها و افكار عمومى واژه «فرقه» را به كار مىبرند كه داراى اشارههاى تلويحى مىباشد و اغلب از عقايد عجيب و غريب، اعمال شيطانى و اغوا كننده، كنترل ذهن و اجبار روانى و احتمالا سوء استفادههاى جنسى و گرايشات مجرمانه حكايت دارد.
در اين ميان، معروفترين جنبشهايى كه اصطلاح «فرقه» را براى آنها بسيار به كار مىبرند و از رواج عمومى برخوردارند، جنبشهاى كليساى اتحاد (8) يا مونها، (9) جامعه بينالمللى براى وجدان كريشنا(10) يا هير كريشنا(11)، علمشناسى (12)، جنبش راجنيش (13) و خانواده (14) (كه زمانى تحت عنوان فرزندان خدا (15) شناخته مىشد) مىباشند.
2 . تنوع جنبشهاى نوپديد دينى
در طول تاريخ، تمام اديان در دوره خودشان دينى جديد محسوب مىشدند; مسيحيت، اسلام، زرتشت و متديسم همه روزگارى جديد بودند . از اين رو تعجبى ندارد، اگر برخى خصوصيات و ويژگىهاى اديان جديد و جنبشهاى نوپديد دينى از اين اديان نيز حكايت كنند . آنچه شايد درباره جنبشهاى نوپديد دينى دنياى معاصر بيشتر مورد توجه است تنوع بىشمارى است كه در ميان آنها وجود دارد . اغلب جريانهاى اوليه در غرب، نظير بيدارباشهاى عظيم (16) در امريكا يا مذاهبى مانند علم مسيحى، (17) شهود و مورمونها (19) كه در قرن نوزدهم ظهور كردند، در برخى زمينهها با سنتيهودى - مسيحى اشتراكاتى دارند، اما جريانهاى كنونى علاوه بر اينكه شامل جنبشهايى است كه ابعادى از مسيحيت، اسلام، هندوئيسم، بوديسم و شينتو را در خود دارد، ملغمهاى است از اين اديان به اضافه مجموعهاى متنوع از ايدهها و باورها كه عبارتاند از روانشناسىها، تخيلات علمى، بت پرستى جديد(20) و شيطانيسم(21).
اين تنوع نه تنها در سنتهايى است كه اين جنبشها از درون آنها سربرآوردهاند، بلكه در اعمال، سازمان و تاثيراتى كه مىتوانند بر روى افراد و جامعه داشته باشند، نيز وجود دارد . رهبران ممكن است غنى يا فقير بوده، از آنها به مرشد، (22) پيامبر، معلم، موعود، خداوند، آلهه و خدا ياد كنند . اعضاى اين جنبشها ممكن است پير يا جوان، سفيد يا سياه و غنى يا فقير باشند . بعضى در حومه شهرها، بعضى ديگر در خانههاى جداافتاده از شهرها و عدهاى در آپارتمانهاى داخل شهر زندگى مىكنند . آنان ممكن است در پى ارضاى خوشگذرانىهاى جنسى خويش و يا پىريزى يك زندگى زاهدانه و رياضتكشانه پرآوازه باشند . ممكن استشمار اعضاى اين جنبشها از صدها هزار نفر تا كمتر از تعداد انگشتان دستباشد و يا مانند كليساى انگليكن باشد كه از كشيشها، معتقدان دلباخته، عبادتكنندگان گاهگاهى، و اعضاى رسمى تشكيل شده است . بسيارى از اين جنبشها نيز داراى سطوح مختلفى از اعضا هستند كه از فعالترين عضوها تا بازديدكنندگان هرازگاهى يا هواداران على طبقهبندى مىشوند . برخى از اين جنبشها حقيقتا يا بالقوه خطرناك و برخى ديگر كاملا بىخطرند . خلاصه اينكه، تقريبا تنها اصطلاح عامى كه براى آنها مىتوان بهكار برد، همين برچسب «جنبشهاى نوپديد دينى»(23) يا در برخى مواقع، «فرقه» است.
3. ويژگىهاى مربوط به جنبشهاى نوپديد دينى
با اين حال، برخى ويژگىها كه در يك جنبش پيدا مىشوند، علاوه بر جديدبودن، دينى هم هستند; اولا: بنابر تعريفى كه ارائه مىشود، اغلب اعضاى اين جنبشها نوگرويدگان نسل اول هستند كه مانند تمام تازه گرويدگان بسيار پرشور، فعال، و حتى تعصبىتر از كسانى نشان مىدهند كه در دينى متولد و پرورده شدهاند . ثانيا: عضو گيرى آنها غيرمعمول و از ميان كليت جامعه مىباشد، مثلا جنبشهايى كه حوالى دهه 1970 ظاهر شدند، به طرز نامتناسبى در ميان بزرگسالانى از طبقات متوسط كه تا حدودى از تحصيلاتى بالاتر از حد متوسط برخوردار بودند، بروز كردهاند . اگر كسى براى اندك زمانى به كاركردهاى برخوردارى از يك گروه از جوانان بىتجربه پرشور كه دلواپس مسؤوليتهايى چون پرداخت وام و يا تعلقاتى نظير داشتن اولاد يا سرپرستى سالمندان نيستند، بينديشد، از همان ابتدا و خيلى سريع مىتواند رفتارهاى چنين گروههايى را حدس بزند. ثالثا: در ميان اين جنبشها اغلب يك بنيانگذار يا رهبرى با اقتدار و فرهمند وجود دارد; به اين معنى كه او (كه گاهى يك زن است) در قيد و بند هيچ سنت و قانونى نيست و حتى هوادارانش براى او اين حق را قائلند كه درباره تمامى امور زندگى آنها حكم صادر كند و اين كه با چه كسى ازدواج كنند؟ بچه داشته باشند يا خير؟ چه كارى را پيشه خود سازند؟ چه نوع پوششى داشته باشند؟ چه غذايى بخورند؟ كجا زندگى كنند؟ و حتى شايد اينكه بايد زندگى كنند يا خير؟ رابعا، اديان جديد در مقايسه با اديان قديمىتر سعى دارند كه برداشتهاى دقيقترى از حقيقت ارائه كنند كه با نسلهاى دورههاى گوناگون سازگار و منطبق باشند . خامسا: از امور رايج در ميان اين جنبشها مرزبندى شديد ميان «آنها» و «ما» است كه دومى به طور همگونى، خير و خدايى، و اولى به همين ميزان و ترتيب، بد و شايد شيطانى است . سادسا: در سطح كلان جامعه، اغلب (و نه هميشه) نوعى سوء ظن و يا دشمنى نسبتبه آنچه اين جنبشها به عنوان بديل و جانشين ارائه مىكنند، وجود دارد.(24)
دگرگونىهاى جنبشهاى نوپديد دينى
به رغم غفلتى كه اغلب صورت مىگيرد، به قدركافى روشن است كه اديان جديد، در مقايسه با اديان قديمى بسيار سريعتر، دستخوش دگرگونى و تغيير مىشوند . صرفا به دليل از دسترفتن يك امتياز يا گذشتسالها نسل دوم و نسلهاى بعدى به دنبال منابعى براى زمان و سرمايه مىگردند و «عقايد و اعمال» جنبش را زير سؤال مىبرند . بنيانگذاران خواهند مرد و ساختار حاكميت ممكن استبسيار ديوانسالارانه و كليشهاى گردد . باورها، به ويژه باورها و غيبگويىهاى مبتنى بر تجربه مانند فرارسيدن هزاره، چه بسا روزآمد يا دچار تفسير مجدد يا تغيير گردند و مرزبندىهاى اعضا و ديگران كمرنگ شود . به سبب اين دگرگونىها و نيز از آن جهت كه جنبش براى افراد بيرونى و غيرعضو بيشتر شناخته شده، در نتيجه ترس آنها كمتر مىگردد، دشمنىها رو به كاهش مىنهد .(اگرچه چنين موردى به هيچ روى مصداق نداشته است).
ملحق شدن به يك جنبش نوپديد دينى
اغلب مىپرسند كه چرا مردم به اديان جديد مىپيوندند؟ چرا به عنوان نمونه، يك جوان تحصيلكرده كه آيندهاى روشن پيش روى خويش دارد، همه چيز را به كنارى مىنهد و رابطهاش را با خانواده بسيار مستحكم خود قطع مىكند تا در روز، هجده ساعت را براى پولدارشدن يك ميليونر توطئهگر! به فعاليتبپردازد، در حالى كه خود در فقرى زندگى مىكند كه هرگز با آن مانوس نبوده است و احتمالا با كسى ازدواج نمايد كه به زبان او سخن نمىگويد و تا قبل از انتخاب آن دختر از سوى رهبر جنبش براى او، هيچگاه وى را نديده است . يك پاسخ مناسب كه معمولا آن فرد تازه گرويده و نيز خانواده و رفيقانش براى فرار از مسؤوليت، دارند ادعاى «شستشوى مغزى»(25) يا كاربرد فنونى است كه مقاومتناپذير و غيرقابل تغيير هستند . البته كاملا درست است كه برخى جنبشها مانند بيشتر گروههاى تبليغ انجيلى، كه معتقدند بايد ديگران را نسبتبه واقعيتخودشان متقاعد سازند، فشارهاى قابل توجهى را در بر اعضاى بالقوه خويش وارد مىسازند; آنان ممكن استبراى تشويق فرد بىگناه براى ملحق شدن به جنبش چه بسا او را زير بمباران سخنان عاشقانه و محبتآميز (كه با هيمنه تمجيد و ظاهرسازى همراه است) قرار دهند و او را منزوى، يا به انجام گناه متقاعد سازند و در اين راه از بهكارگيرى روشهاى گوناگون ديگر هم ابايى نداشته باشند، اما بايد اذعان داشت كه اين روشها:
الف . با روشهايى كه اعضاى يك نهاد در مواقع ديگر در تلاش براى كنترل مردم به كار مىگيرند، هيچ تفاوتى ندارد.
ب . به اندازهاى كه خود جنبش انتظار دارد يا مخالفان جنبش براى قبولاندن آن به ما ادعا مىكنند، مؤثر نيستند.
در اواخر دهه 1970 كه اتهام شستشوى مغزى درباره مورمونها در اوج خود بود، «احوالات» بيش از هزار نفر را تعقيب كردم . آنان چنان نسبت كليساى اتحاد متقاعد شده بودند كه در پى شركت در يكى از كارگاههاى منطقهاى در تعطيلات پايان هفته بودند كه گمان مىرفتيك عمليات كنترل ذهن غيرقابل مقاومتى در آن اتفاق افتد . يافتههايم نشان دادند كه نود درصد از شركتكنندگان در آن كارگاه نه تنها قدرت تصميمگيرى يافتند كه عملا تصميم گرفتند تا عضو اين جنبش نشوند . علاوه بر اين، از ميان كسانى كه به عضويت درآمدند، اكثريت بنا به خواستخود ظرف دو سال جنبش را ترك كردند.(26) اين سطح بالاى رويگردانى كه از نظر برخى ديگر از انديشمندان قضيهاى رايج در تمام گروههايى است كه به انجام كارهاى فشرده و افراطى براى جذب عضو جديد دست مىزنند، مورد انكار دو طيف است: خود گروه (به سبب اينكه نمىخواهد كسى از عدم موفقيت وعدههايى كه گروه داده است، سر درآورد) و مخالفان اين گروهها كه در آرزوى جاافتادن نظريه شستوشوى مغزى هستند; به ويژه وقتى كه پاى پرداخت مبلغ زيادى پول در ميان باشد و والدين تحت تاثير حرفهايى نظير اين قرار گيرند كه اگر به فرزندانتان عشق مىورزيد و مىخواهيد آنها را حفظ كنيد و از ربودهشدن به دست گروهها مصون داريد و آنها را «منصرف» كنيد يا از «سرپيچىهاى آنها بكاهيد»، بايد به اين افراد بپردازيد.
اگر توضيح شستوشوى مغزى يا كنترل ذهن در پرتو ارائه دليل و شواهد، قانع كننده نيست، پس چه توضيحاتى را بايد به جاى آن نشاند . جامعهشناسانى كه به مطالعه درباره فرآيند عضويتيك فرد در يك گروه پرداختهند به اين نتيجه رسيدهاند كه تعامل ميان فرد و گروه به ارزيابىها و بررسىهاى بيشترى نيازمند است و با توجه به فاصله زياد جنبشهاى مختلف و افراد گوناگون، توضيح و تفسير واحد كفايت نمىكند . اكثريتبسيار بالايى از مردم بهشدت از ملحقشدن به اديان بديل گريزاناند .(من خودم حدود پنجاه گروه را كه درباره آنها مطالعه كردهام به طرز بارزى قابل مقاومتيافتم); برخى از مردم نيز به يك يا چند گروه مىپيوندند، در حالى كه عدهاى ديگر با درجات متفاوتى جذب آنها مىشوند; تعدادى ممكن است ترغيب شوند كه تقريبا به تمام گروهها بپيوندند، اما به نظر مىرسد كه اين افراد خود را چندان نسبتبه گروه، متعهد احساس نكرده، هر لحظه احتمال مىرود كه از نظر خود برگردند و در يك مدت زمان بسيار كوتاهى چه بسا به سراغ گروهى ديگر بروند.
از اين واقعيت كه اعضاى جنبشهاى نوپديد دينى فاقد صلاحيتبراى عضوگيرى يا حفظ تمامى كسانى هستند كه وقت و انرژى خودشان را صرف آنها مىكنند (از جمله برخى از فرزندان خودشان) اين نكته مهم را بايد دريافت كه آنچه آنان ارائه مىكنند تنها «مشاغلى» براى برخى از مردم است . به عبارت ديگر، اگر در پى آن هستيم كه بفهميم چه چيزى در حال انجام است، نبايد نگاهمان را به جاذبههاى هدفدار جنبش محدود كنيم، بلكه بايد به مردمى كه به آنها ملحق مىشوند نيز توجه نماييم . ممكن است آن افراد براى فرار از چيزى، احتمالا يك خانواده دوستداشتنى اما ناهمگام با زمان يا رفاقت نامطلوب يا زندگى غيرجالب و غيرمتعهدانه، به اينها ملحق شوند. آنان ممكن استبه اين باور رسيده باشند كه اديان سنتى، خسته كننده، ملال آور، رياكار و فاقد احساس هستند و يا زندگى در يك جامعه بزرگ چيزى را به جز يك فرصتبراى مهرهاى ناچيز بودن در يك موشدوانى وسيع، غير شخصى و مادى به ارمغان نمىآورد. برخى ممكن است «جويندگانى» باشند كه جويا (يا آماده) ارتباطى نزديكتر با خدا يا جهانى بهتر هستند .(احتمالا اينان چنان ترغيب شدهاند كه گويى مىتوانند در برپايى ملكوت آسمان بر روى زمين نقشى را ايفا كنند) . شايد آنان مجذوب اين عقيده شدهاند كه ما به يك اجتماع دوستانه متشكل از افراد همفكر و داراى ارزشهاى مشترك تعلق داريم كه در جامعه بزرگتر وجود ندارند. عدهاى همجذابيتى در اين ادعا مشاهده كردهاند كه مىتوانند با پيدا كردن «خودهاى حقيقى» (27) خويش به زندگى و روابط خودشان رونق بخشند.
خطرهاى ناشى از جنبشهاى نوپديد دينى
اين جنبشها جاذبههاى گوناگونى را در ميان جوانان و - امروزه - در ميان نوجوانان از خود بروز دادهاند، اما هيچگاه نتوانستهاند به وعدههايى كه دادهاند جامه عمل بپوشند و بر اين اساس عضويت در يك دين جديد رو به افول مىنهد . قبل از پرداختن به اين مساله، شايد كلمهاى در باب هشدار نسبتبه آنها سودبخش باشد . از اوايل دهه 1970 شاهد رشد جنبش «فرقه ستيز» (28) هستيم كه خود را وقف كنترل، محاصره يا دستكم هشدار به مردم در باره خطرهاى ناشى از جنبشهاى نوپديد دينى كرده است . گروههاى ضد فرقهاى و اعضاى آنها به نحو قابل توجهى با هم تفاوت دارند; گاهى والدينى هستند كه به شدت دلواپس و نگران از دستدادن دلبندان خود در صورت عضويت آنها در يكى از اين جنبشها هستند; گاهى اينان حرفهاىهايى هستند كه براى دستيابى به منفعت مالى چهرهاى بد و خطرناك از جنبشهاى نوپديد دينى ارائه مىكنند . (29) جنبش ضد فرقهاى به خاطر نگاه خصومتآميزش به اديان جديد از درك جنبههاى بههنجارين و مثبت اين جنبش غافل و ناكام مىماند و از اين رو هميشه بر روى نكات بسيار منفى انگشت مىنهد كه خوراك مناسبى براى مطبوعات و رسانهها مىگردد; همانهايى كه هميشه به دنبال كسب منافع از راه پرداختن به ماجراهاى احساسبرانگيز يا غيرمعمول هستند و بسيارى از ما آنها را بر گزارش پديدههاى عادى جامعه ترجيح مىدهيم . در نتيجه، با شنيدن اعمال مجرمانه و ضداجتماعى درباره جنبشهاى نوپديد دينى، بلافاصله چنين فرض كنيم كه اينها نمونههاى بارزى هستند و در ديگر اعمال خلافى كه از نظر جامعه پذيرفته نيستند، نيز احتمال انتساب آنها به اعضاى اين جنبشها در مقايسه با افراد غيرعضو بيشتر است، اگرچه اعضاى اين جنبشها آن اعمال را مقبول نشمارند . گاه در مطبوعات با تيترى تحت عنوان «عضو فرقه خود را مىكشد» مواجه مىشويم، اما بهرغم اين واقعيت كه شمار خودكشى در سطح عموم مردم مىتواند دو برابر تعدادى باشد كه در فلان فرقه اتفاق مىافتد، هرگز نمىشنويم كه كسى اعلام كند «يك انگليكن خودكشى مىكند»!
بدون شك نمونههايى از قتل يا ارتكاب خودكشى وجود داشتهاند; رسانهها به طور مدام نمونههاى تراژيك و دردآورى را از جنبش جنستون، (30) معبد خورشيدى، (31) آيوم شينريكيو (32) و دروازه بهشت (33) يادآور مىشوند، اما بايد توجه داشت كه دامان اكثريت قريب به اتفاق جنبشهاى نوپديد دينى از اين گونه اعمال زشت و وحشتناك پاك است و بسيارى از مرگها در قالب اديان قديمى و سنتى صورت گرفته است.
البته وقتى اين جنبشها ويژگىهايى را از خود بروز مىدهند، از قبيل، پافشارى بر اين نكته كه آنان افراد برگزيده هستند و حقيقت تنها نزد آنهاست، در اين صورت اگر رهبر جنبش پاسخگو نباشد و ساختار حاكميتى شكل گيرد كه تبعيت و فرمانبردارى بى چون و چرا را بطلبد و وابستگى مادى، معنوى و اجتماعى روزافزون را رواج دهد و يا (بهويژه) گروه را از بدنه جامعه (چه به لحاظ جغرافيايى، يا اجتماعى) جدا كند، اينها همه مىتواند علايم يك خطر بالقوه تلقى گردد . ناگفته نماند كه هر جنبش مشكلات واقعى خاص خود را دارد; يكى ممكن است از اعضاى خود «پول» طلب كند و ديگرى از قدرت كار آنها بهرهكشى نمايد; آن سه ديگر چه بسا از اعضايش انتظار داشته باشد كه يك زندگى بدون همسر در پيش گيرند و آن ديگرى از آنها بخواهد در خوشگذرانى جنسى غوطهور شوند. برخى جنبشهاى نوپديد دينى ترس و احساس گناه را برمىانگيزانند و برخى ديگر هرگونه احساس مسؤوليت را مىزدايند . به ندرت، يك جنبش نوپديد دينى ممكن است اعضايش را به سمتيك زندگى پر از فريب، قساوت و جرم سوق دهد.
چالش جنبشهاى نوپديد دينى
كسانى كه در قبال جوانان احساس مسؤوليت مىكنند، چگونه مىتوانند خود را براى برخورد با اين پديده آماده سازند؟ نه غفلت و نه «داستانهاى بىرحمانه» ناشى از احساس سرريز كرده هيچ يك كمكى نمىكند . مؤثرترين آمادگى، آموختن و آموزاندن است، تا نه تنها مطمئن شويم كه مردم از مشكلات بالقوه ناشى از برخى اين جنبشها آگاهى يافتهند; كه همچنين با جاذبههاى اين گروهها نيز آشنا شدهاند . آن جذابيتشايد چيزى فراتر از صرف سخنگفتن از مشكلات الهياتى و يا اخلاقى در دنياى عرفى كنونى نباشد; ممكن استسخن گفتن از فرصت و فراغتى براى ساخت جهان بهتر يا ارتقاى سطح روابط و بهبود بخشيدن به آن باشد . معلمان و كسانى كه رهبرى جوانان و نوجوانان را بر عهده دارند، ممكن استبه تشكيل و سازماندهى مباحثات جمعىاى علاقه نشان دهند كه برخى از مسايل و پرسشهايى كه جنبشهاى نوپديد دينى مطرح ساختهاند، با دقت و وسواس بررسى شوند . بسيارى از مردم خواهان جهانى بهتر هستند، اما آيا خود را وقف خدمتگزارى به يك مراد و مرشد نمودن ضرورتا بهترين راه رسيدن به اين هدف است؟ آيا ابزارى بديل براى آنچه اين جنبشها براى ارتقاء، يا ايجاد روابط بهتر با ديگر همنوعان پيشنهاد مىكنند، وجود ندارد؟ در اينجا مباحثى، از جمله مساله نقش آفرين بودن، نيز مطرح است كه مىتواند به آگاهى بيشتر به روشهايى منتهى شود كه به واسطه آنها چهبسا افرادى بىدليل تحت تاثير واقع مىشوند . تاثيرپذيرى از شور و التهابهاى آرمانگرايانه هواداران نمونهاى از اين دست است، اگرچه به اندازه مهارتهاى عجيب كنترل ذهن نمىباشد.(34)
اگر دانشآموزى، با يكى از بستگان يا دوستان به عضويت يكى از اين جنبشهاى نوپديد دينى درآمد، چه بايد كرد؟
شايد مهمترين كارى كه بستگان، دوستان و همه كسانى كه نسبت به چنين فردى احساس مسؤوليت مىكنند بايد انجام دهند، حفظ ارتباط با اوست. با اين كار، او را (چه زن يا مرد) قادر مىسازيم كه به روايتهاى بديعى كه از واقعيت ارائه مىشود، دسترسى پيدا كند. اگر با تصميم او موافق نيستيم، قطع تمام روابط خود با او يا قرار دادن او در معرض بمباران شديد اتهامات، يا ليست كردن اعمال شيطانى و بد آن فرقه فايدهاى نخواهد داشت . فقدان اطلاعات، يا داشتن اطلاعات غلط هر دو به عكسالعمل نامناسب منجر مىشود و بهتر آن است تا حدامكان برشناخت و درك خود درباره آن فرقه خاص و نيز درباره فرد مورد نظر و ترسها، روحيات و وضعيت كنونى او بيافزاييم و از اين طريق شايد بتوانيم جايگزينى مناسب را براى زندگى در آن فرقه به وى پيشنهاد كنيم . در مواقعى هر چند نادر شايد بهتر باشد از كمك سرويسهاى اجتماعى، يا قانون استفاده كنيم.(35)
منبع: فصلنامه هفت آسمان شماره 15
نظرات شما عزیزان: